داستان های 55 کلمه ای فارسی

داستانک های محمد معین صادقی راد

اشاره : این داستان 55 کلمه ای در واقع نود و ششمین داستان از جلد دوم داستان راستان اثر ماندگار شهید مطهری است که اصل داستان را می توانید از ادامه مطلب بخوانید.

شتر سواری


همیشه در شترسواری برنده می شد. با اینکه نتیجه معلوم بود اما هیچ کس حاضر نمی شد طعم مسابقه با پیامبرصل الله علیه و آله را نچشد. آن روز هم مثل همیشه، پیامبر با شتر سریعش در مسابقه شرکت کرد. نتیجه باور کردنی نبود، پیامبر به آن مرد صحرا نشین باخت!
علت را از پیامبر جویا شدن.
فرمود: غرور شترم!

محمد معین صادقی راد

96. شتر دوانی

مسلمانان به مسابقات اسب دوانی و شتر دوانی و تیراندازی و امثال اینها خیلی علاقه نشان می دادند ، زیرا اسلام تمرین کارهایی را که دانستن و مهارت در آنها برای سربازان ضرورت دارد سنت کرده است .

بعلاوه خود رسول اکرم که رهبر جامعه اسلامی بود ، عملا در اینگونه مسابقات شرکت می کرد . و این بهترین تشویق مسلمانان خصوصا جوانان برای یاد گرفتن فنون سربازی بود . تا وقتی که این سنت معمول بود و پیشوایان اسلام عملا مسلمانان را در این امور تشویق می کردند ، روح شهامت و شجاعت و سربازی در جامعه اسلام محفوظ بود . رسول اکرم گاهی اسب و گاهی شتر سوار می شد و شخصا با مسابقه دهندگان مسابقه می داد . رسول اکرم شتری داشت که به دوندگی معروف بود ، با هر شتری که مسابقه داده بود برنده شده بود . کم کم این فکر در برخی ساده لوحان پیدا شد که شاید این شتر ، از آن جهت که به رسول اکرم تعلق دارد از همه جلو می زند .

بنابراین ممکن نیست در دنیا شتری پیدا شود که با این شتر برابری کند . تا آنکه روزی یک اعرابی بادیه نشین با شترش به مدینه آمد ، و مدعی شد حاضرم با شتر پیغمبر مسابقه بدهم . اصحاب پیغمبر با اطمینان کامل برای تماشای این مسابقه جالب ، مخصوصا از آن جهت که رسول اکرم شخصا متعهد سواری شتر خویش شد ، از شهر بیرون دویدند . رسول اکرم و اعرابی روانه شدند ، و از نقطه ای که قرار بود مسابقه از آنجا شروع شود ، شتران را به طرف تماشاچیان به حرکت در آوردند . هیجان عجیبی در تماشاچیان پیدا شده بود . اما بر خلاف انتظار مردم ، شتر اعرابی شتر پیغمبر را پشت سر گذاشت .

آن دسته از مسلمانان ، که درباره شتر پیغمبر عقائد خاصی پیدا کرده بودند ، از این پیشامد بسیار ناراحت شدند . خیلی خلاف انتظارشان بود . قیافه هاشان درهم شد رسول اکرم به آنها فرمود : " اینکه ناراحتی ندارد ، شتر من از همه شتران جلو می افتاد ، به خود بالید و مغرور شد ، پیش خود ، گفت من بالا دست ندارم . اما سنت الهی است که روی هر دستی دستی دیگر پیدا شود ، و پس از هر فرازی نشیبی برسد ، و هر غروری در هم شکسته شود " . به این ترتیب رسول اکرم ، ضمن بیان حکمتی آموزنده ، آنها را به اشتباهشان واقف ساخت.

وسائل ، جلد2 ، صفحه . 472

داستان نودوششم/جلد دوم داستان راستان/ شهید مطهری

نظرات  (۳)

  • سعید بن عبدالله
  • سلام
    خیلی خوب بود.
    پاسخ:
    همین!؟
  • مصطفی بیاتی
  • بی تعارف خیلی کار جالب و خوبی به نظر میرسه مخصوصا تو زمانه ای که همه وقت ندارن یا شایدم فکر می کنن که وقت ندارن. ظرف چند ثانیه میشه داستانی رو خوند البته انصافا تو هم خوب خلاصه کردی.بعضی جاها فقط محاوره ای می شد حالا نمی دونم از قصد بوده یا از دستت در رفته!
    پاسخ:

    یعنی شی محاوره ای می شد؟ کجا؟

    سلام. وبلاگتون رو خوندم . به نظر میاد برای 55 کلمه ای نوشتن ذوق و شوق دارید اما هنوز به تکلف میفتید و نیاز به تمرین بیشتری هست ، در واقع ذات داستان کوتاه یا فلش فیکشن یعنی برشی از زندگی که میتونه در آن واحد احساسات مختلفی رو در خواننده ایجاد کنه و هم زمان لب کلام رو برسونه . به خاطر همین باید کلماتی که انتخاب میشن هر کدوم در جایگاه خودشون تازگی و جذابیت داشته باشن ، به سبک استیو ماس کار کردن که همین 55 کلمه ای نوشتنه میشه تا چند ساعت یک جمعی رو سرگرم کرد ، اما برای اینکه به عنوان قالب ثابتی ازش استفاده کنید و تلاشتون بر این مبنا باشه نیازه ک مطالعه ی ادبیات داستانی تون رو بالا ببرید . چون همونطور ک گفتم برای سرگرمی چندساعته جذابه اما برای اول کار کمی سخت و محدودیت آور . البته من نمی دونم شما در چه سطحی هستید یا نمی خوام جسارتی بکنم .. صرفا بابت درخواستی ک داشتید و از من نظر خواستین عرض می کنم ..
    اگر علاقه به نوشتن داستان کوتاه دارید ، سعی کنید روی خلاقیت و ایده پردازی هاتون زیاد کار کنید ، خوندن یک ماجرای چندخطی باید به ذهن آدم جهت بده . مثلا توی داستان هدیه ی عروس پراکندگی کلمات زیاد دیده میشه ، جملات نباید انقدر جدا از هم و مجزا باشند ، جای فعل توی داستان خیلی مشخص نیست و در کل اون چیزی ک میخواستین بیانش کنین اتفاق نیفتاده ... اگر قصه سازی از خودتون بوده برای روایتش بیشتر تلاش کنین . اینکه میگم محدود به 55 کلمه نباشه برای همینه ک شاید بهتر بشه روش کار کرد ..
    کارهایی ک خلاصه ی داستان راستان شهید مطهری هستن هم همینطور ، وقتی می خوایم از روی اثر کس دیگه ایده بگیریم و در واقع اون رو جمع و جور یا متفاوت کنیم باید به اصل تاثیرگذاری اولیه ش وفادار باشیم . یعنی طوری نباشه ک بازنویسی ما خواننده رو از جذابیت مطلب اصلی دور کنه و دقیقا باید عکس این قضیه اتفاق بیفته . پس تو این زمینه دقت و وسواس بیشتری لازمه . مثلا توی داستان شتر پیامبر ، توضیحاتی ک همراه داستان شهید مطهری هست به فهم قضیه کمک زیادی میکنه اما خوندن تنهای داستان شما برای کسی ک اصل داستان رو نخونده کمی سخته . اینجا سوالی ک پیش میاد اینه ک مگه شتر هم دارای قوه ی نفسانیه ک دچار غرور بشه ؟ آیا این حرف پیامبر کنایه از غرور خودشون بوده ؟ ک این اتفاق غیرممکنه و بیانش هم غلط میشه . البته داستان درویش و ثروتمند ایراد روایتی نداره اما باز هم نیازمند ویرایش متنیه ک اگر محدود به 55 کلمه نباشه میتونه براش انجام بشه .
    پیشنهادی ک میکنم اینه ک سعی کنید از روایات کمتر خونده شده ای ک تا به حال با سبک جدید نوشته نشده اند برای داستان نویسی استفاده کنید . کارهایی مثل داستان راستان ، جای خودشون رو باز کردن و در واقع رسالت انجام شده ن ... حالا ک علاقمند و اهل مطالعه اید ایده های ناب تری میشه به کار برد ..
    عذر بابت پرگویی. یا حق /



    پاسخ:
    بسیار متشکرم و استفاده کردم.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">